بیماری استرسم تغییر شکل داده. اولش برای استرسهایم دلیل داشتم. مثلن سفر فردا، جلسه هفته آینده، آمدن رئیسم و چه و چه و چه. حالا اما بی دلیل دچار استرس م. یعنی درونی شده. رسوب کرده در عمق وجودم، نفوذ کرده تا مغز استخوانم، میدانید؟ هفته پیش مثلن که خوش و خرم مشغول گذراندن دوره آموزشی بودم. نه جلسه ای و دعوایی، نه پرزنتیشنی، نه سفردرسفر، حتی مدیرم هم مرخصی بود. من اما همچنان از استرس داشتم خفه میشدم. روی هیچ کاری بیشتر از ده دقیقه نمیتوانستم تمرکز کنم. هی دلشوره. هی استیصال. کلن یک حال چه کنم چه کنمی داشتم که نگو. حتی برای شام دلم نمیخواست از اتاق هتل بیایم بیرون. سه شب من از پنج تا ده تک و تنها چپیدم گوشه اتاق ده متری و گاهی کتاب خواندم فقط. حتی روشن بودن تلویزیون استرسم را زیاد میکرد. این روزها روشن بودن موبایل هم بهم استرس میدهد. کلن امکان دیدن آدم ها، یا شنیدن صدایشان مضطربم میکند. هرچه جدا افتاده تر، فراموش شده تر، آرامتر.
در همین راستا مدتی ست پیش یک روانشناس ایرانی میروم. خوبی ش این است که زبانم را میفهمد. بدی ش این است که ریشه تمام مشکلات را میخواهد در بچگی آدم پیدا کند. هی میخواهم بگویم خانم جان این بلایی که درین سه سال، مهاجرت سرمان آورد کل بیست و شش سال قبلش فراموشمان شده ولله. هی برمیدارد گذشته آدم را هم میزند. مثلن اگر هفته پیش شما از من میپرسیدید دوران کودکی خود را چگونه گذراندید؟ میگفتم عالی. اصلن جز خاطرات خوش و خرم چیزی یادم نبود. اما بلطف خانم روان شناس جلسه آخر چنان نبش قبری از خاطرات کودکی م کردم، که بدبختی های امروزم بکل فراموشم شد. نشسته بودم غصه بیست و پنج سال پیشم را میخورد. جالب اینجاست اولش که گیر داده بود یک خاطره بد از بچگی ت تعریف کن، من هرچه فکر میکردم یادم نمیامد. بعد گفت خب خاطره خوب تعریف کن. سه چهارتا خاطره خوب که تعریف کردم تازه خاطرات بد یکی یکی پیدایشان شد. ترسم ازین است که کلن برنامه ای بجز کشف ریشه نداشته باشد. حالا ریشه استرس من هرکجا که هست باشد، چطور من امروزم را به فردا برسانم؟ یک درمانی، دارویی، تمرینی. لطفن.
.
بعد. این کتاب را دارم میخوانم در راستای اینتگریت نشدن در محیط کاریم. خیلی کتاب خوبی ست. به کلی کشف و شهود در مورد خودم رسیدم که شاید بعد در یک پست جدا مفصل بنویسم.
Quiet: the power of introvert in a world that can't stop talking
۹ نظر:
نمی خواهم مزخرف بگویم.مطمئنا اینگونه است که شما بهترین آدمی هستید که می توانید در مورد خودتون و شرایطتون نظر بدید.فقط فکر کردم برای اینکه روانکاوتان را بهتر درک کنید یا کل پروسه ای که در آن هستید...احتمالا روانکاو شما فرویدیان هست که به کنکاش در گذشته اعتقاد دارد.جالب این هست که ذهن شما ممکن است خیلی ا خاطاتتان را حافظه ی فعالتون پاک کرده باشند.اما آن ها پاک شده نیستند.مثل این می مانند که چیزی را در ریسایکل بین لپتابتون بی اندازید!هنوز هست حتی وقتی شیفت و دیلیت می شود...این خاطرات هستند و بروی ناخودآگاهتان تاثیر می گذارند و باعت بروز رفتار های واکنشی می شوند.این نوع درمان در مدت طولانی جواب می دهد و البته خیلی دردناک است. و هدف اش هم این است که شما را متوجه درد های نامرئی گذشته کندو از لحظه ی آگاهی پیدا کردن شما...التیام روانی شما شروع می شود.می خواستم بگویم اگر شما این شیوه را دوست ندارید می توانید به یک روانکاو لکانی مراجعه کنید که روش آن ها برای حودآگاه کردن شما متفاوت است و به زمان کوتاه تری نیاز دارد ولی به هر حال بازگشت به گذشته ناگزیر است.من در این روانکاوی شدم و بعد علاقه ی شخصی موجب شد در مورد فروید و لکان بیشتر بخوانم و کلاس هایی بگذارنم...منظورم این است که علامه ی دهر نیستم و صرفا فکر کردم شاید به دردتان بخورد این چند کلمه...این را هم بگویم که من هم درد فراوان کشیدم و اشک ها ریخته ام برای گذشته در آن پروسه ی درمان!و همه چیز حودآگاهی شما است و آگاهی به شرایط روانی شما....البته به قول لکان آدم ها ی نرمال همگی در بهترین شرایط روان نژند یا روان رنجور اند...و نیاز به بازنگری داریم...گفتم شاید حالتان بهتر شود با دانستن این ها....من هم یک سال پیش از ابران به امریکا مهاجرت کردم و تا حدی درکتون می کنم.امیدوارم که همه چیز بهتر شود
mersi az paramis
chon man am mikham prose darman shoru konam ta alan motasefane poulesh ro nadashtam ama khob mano be in dasht ke bishtar dar moredde nahve darman motalee konam
مرسی برای معرفی کتاب
پول نمیخواد که سینا! اگر آلمان دانشجو یا کارمند هستی و بیمه داری صددرصد هزینه شو بیمه میده.
چه خوب که تونستین مشاور فارسی زبان پیدا کنین. کاش منم میتونستم نزدیکم یکی پیدا کنم.
سلام:)
پرميس درست ميگه رعنا. خيلي چيزا ريشه در كودكي داره ولي تو اين روش درمان بعضي وقتا اگه درمانو كامل نكني يا تراپيستت خوب عمل نكنه، نتيجه ش درد و رنج و تنفر از خانواده و اتفاقاي كودكيه. ولي اگه صبوري كني تهش اوكي ميشه. ولي اين روانكاوي كه من رفتم فازش همون خودآگاهي و اينا بود و خيلي بهم كمك كرد و نسبتا كوتاه مدت جواب داد. ولي نگران نباش، مي توني بهش بگي كه اين قضيه داره اذيتت ميكنه، حتما يه رعهي داره كه كمتر غصه بخوري :****
kheili mersi rana. nemidunestam. injuri harche zudtar eghdam mikonam ye ravankav peida konam.
دلم میخواد هم بعنوان تجربه شخصی که از " سایکو آنالیز" دارم و هم اینکه رشته تحصیلی ام روانشناسی بوده چند تا نکته رو بگم:
1- روشی که روانشناس تو داره به کار میبره احتمالا " سایکو آنالیز " است. روش فرویدی. روش بسیار بسیار طولانی . بعضی اوقات و در مورد بعضی مریضها جواب میده. اونهم در دراز مدت.
2- من در هلند زندگی میکنم. ده سال پیش این روش را با یک روانکاو خیلی خوب هلندی داشتم. چون آن موقع این روش معمول بود و در پاکت بیمه.
3- این روش دیگر در کلینک های خصوصی بکار برده میشود نه در هر کلینیکی. چون دراز مدت و گران است. بجایش روش کگنتیومعمول شده. یعنی بطورمقطعی آگاهی پیدا کنی از مواردی که برایت اضطراب زا است. و در رفع آن تلاش کنی. کاری به ریشه ها نداره.این روش معمول شده و میگویند زودتر جواب میده.
3- روش سایکو آنالیز عالی است. طولانی. نمیدانم فرکانس یا دفعاتی که میروی چقدر است. اما حداقل حداقل 4 سال باید ادامه بدهی. نتیجه ابدا همان موقع نیست. پروسه زیر و رو شدنت در تراپی قابل دیدن نیست. و این پروسه آگاهی به خودت سالیان بعد از تراپی اتفاق میافتد و اگر موفق بوده باشد هی تکمیل میشه و تا آخر عمر تو خودت تراپیست خودت میشی. یعنی از خودت فاصله میگیری و عین همون تراپیست خودت رو نگاه میکنی.
اما توصیه من:
1- تراپیست باید با تجربه باشد و کاملا پلان داشته باشد برای مراحلی که تو داری طی میکنی. این مهم است. خیلی از آدمها حوصله اشان سر میره و دنبال تراپی رو نمیگیرن.
2- اصلا و ابدا انتظار نتیجه در کوتاه مدت نداشته باش.
3- ممکن است در مراحلی از تراپی وقتی که زیر و رو میشن خاطرات ، دپرسی بشی. و احوالاتت خیلی بد. این دیگه با تراپیست خوب است که تشخیص بده که هم زدن رو فعلا تعطیل کنه. تراپیست های ناشی پیش میرن و وضعیت مریض بحرانی میشه و ممکن است خودکشی و این داستانها پیش بیاد.
4- توصیه بسیار بسیار مهم: زیر بار هیچ نوع دارو آنتی دپرس یا اضطراب نرو. ابدا. ابدا. ابدا.
نمیدونم تجربیاتم چقدر به دردت خورد!
خیلی ساده ست، استرس نداشته باش.
بذار اینجوری بگم، بدترین چیزی که ممکنه توی زندگی آدم اتفاق بیافته چیه؟ هرچی که هست، فرض کن اتفاق بایفته، زندگی بعدش تموم میشه؟ نه! ادامه داره. پس واسه چیزی که هنوز اتفاق نیافتاده و تازه اگر اتفاقم بیافته دنیا به آخر نمیرسه استرس نداشته باش.
ارسال یک نظر