نمی دونم هر پاییز اینقدر حالم خوبه یا فقط این پاییز اینجورم.
پاییزهای قبل یادم نیست. پاییزهای خیلی قبلترش یادم میاد که گاهی خوب بودن و گاهی دلگیر. کلن نمیشه برای فصلها قانون گذاشت، ولی بهرحال این پاییز دارم یکی از زندگیهای ایدهآلم رو تجربه میکنم، یکی از بیشمار زندگی ایدهآلی که دارم. پاییز قبل هم یکی از زندگیهای ایدهآلم رو تجربه میکردم که اتفاقن با چنگ و دندون بدستش آورده بودم. ولی از دست دادمش. درست توی گرمای بخشنده تابستونی که گذشت از دست دادمش. و درست وقتی فکر می کردم کمرم زیر از دست دادنش خم شده، بچه توی شکمم رو هم از دست دادم تا بفهمم از دست دادن یعنی چی. و فهمیدم. این یکی رو هم یاد گرفتم. وقتی دیگه چیزی برای از دست دادن نداشتم، یعنی درست همین پاییز محشری که شروع شده، زندگی ایدهآل دیگهام رو بدست آوردم. بدست آوردنش اتفاقن زحمت زیادی نداشت. فقط باید از دست دادن رو یاد میگرفتم و دست و پا نزدن رو. برخلاف موج شنا نکردن و روی موج سوار شدن رو. و خب چی از این لذتبخشتر؟
.
* حافظ