بهم گفتی: دیدی دوباره عاشق شدی؟
بهت گفتم: دوباره عاشق نشدم. اینبار هیچ چیزش مثل قبل نیست. اینبار همه چیزش تازه است، واقعیه. زنده است. نفس میکشه.
با تو مثل وهم بود و خیال. مثل آواز دلنشین یه رهگذر. مثل یک شعر عاشقانه توی یک کتاب. من زندگیش نمیکردم. من میخوندمش. خیال میکردمش. اما نداشتمش. تو هم نداشتیش. چیزی بود که هیچ وقت نبود اما ما رو واسه همیشه بهم وصل میکرد. خیال بود یا شعر یا عشق؟
گفتی: نمیدونم، اما بود. نبود؟