پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۴

تاریخ فراموشکار است

بله، هست. تاریخ فراموشکار است و گمان نبرید این فراموشی با گذر زمان و ذره ذره اتفاق میافتد. فراموشی نوع تاریخی یک شبه اتفاق میافتد و من و شما بهش عادت نداریم. چرا که انسانِ فراموشکار در بستر زمان معنا پیدا میکند و تاریخِ فراموشکار در بستر حادثه. مثلن؟ یک شبه تهدیدها و خط و نشانهای لوران فابیوس تبدیل میشود به لبخندها و تعریفها و تمجیدها. حتی حامل دعوتنامه رسمی برای رئیس جمهور ایران میشود و دعوت غیر رسمی از توریستهای ایرانی برای بازدید از فرانسه. برای منی که درخواست ویزای توریستی خواهرم برای دومین بار همین سه چهار هفته پیش رد شد، این فراموشکاری تاریخی بهت آور است. خواهر من همان است که بود. ولی دنیا امروز او را طور دیگری میبیند.
البته این بار اول نیست که تاریخ فراموش میکند و من هنوز فراموش نکرده ام. دفعه قبل سه سال پیش بود سر انتخابات ریاست جمهوری روحانی. یادم هست قبل از انتخابات، دوست و همکار و همسایه اعلام میکردند که دموکراسی در ایران معنا دارد مگه؟ شما رای هم میدهید؟ یا حتی زنان حق رای دارند؟ و سوالها و نظرهایی که بهش عادت داشتیم و داریم. فردای انتخابات اما دوست و آشنا و همکار، به تاریخ فراموشکار پیوستند و با رو و آغوش باز، پیروزی قاطع کاندیدای میانه رو را بهم تبریک گفتند، انگار نه انگار که تا دیروز تمام کاندیداها برایشان یکی بودند و انتخابات ما برایشان شو. از زیبایی های دموکراسی میگفتند و از علاقه شان به تاریخ و فرهنگ و هنر ایران، انگار تا روز قبل هیچ چیز از تاریخ و فرهنگ و هنر ایران نمیدانستند. 
راستش را بخواهید فراموشکاری تاریخ حالم را بهم میزند، هرچند که اینبار بازی به نفع من و شما تمام میشود و تصویر خوش آب و رنگتری از ما در قاب دوربین دنیا نقش میبندد، اما در عوض تصویرهای ماندگار و ارزشمندی مثل "اصالت" و "حقیقت" پیش چشم ما یک شبه رنگ میبازند و دیگر انگار هیچ تاریخی برای مان گویای حقیقت نیست و این بسیار غمگینم میکند. 
.

دوشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۹۴

اولین حشره کش، که اسمش پیف پاف بود

بعضی غم ها نمیروند، هزار سال هم که بگذرد، باز میمانند. ته نشین میشوند، رسوب میکنند در تارو پود وجودت. حتی هنوز بغض هم دارند. دلتنگی هم دارند. قانون اولین هاست. بار اول سوسک هایمان را با پیف پاف کشتیم و یک عمر حشره کش های دیگرمان را "پیف پاف" نامیدیم. عشق اول هم همین است لامصب، غم اول هم. الف-بای عاشقی ت میشود و هزارسال هم بگذرد عشق برای تو یعنی همان پیف پاف. حتی اگر در خانه ات، شهرت، کشورت یک پیف پاف هم پیدا نشود، حتی اگر زندگی ت صد بار چرخ خورده باشد؛ میدانی چه میگویم؟ میدانم که میدانی. کیست که نداند. 
کیست که نداند.
.


دوشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۴

تابستان

به چندسال اخیر که نگاه میکنم، میبینم تمام تابستان ها برایم فصل کن فیکن شدن زندگی بوده. 
آخر تابستان دوهزارو یازده که کلن زندگیم را گذاشتم روی کولم به سمت پاریس. 
آخر تابستان دوهزارو دوازده، درسم را تمام و کارم را در پاریس شروع کردم. 
آخر تابستان دوهزار و سیزده، کارم در پاریس تمام شد و باز لنگ زندگی م رفت هوا. 
آخر تابستان دوهزار و چهارده، کارم را در آلمان شروع کردم. 
حالا هم که تابستان دوهزار و پانزده، دارم یک میز کاری در یک دفتر مشترک اجاره میکنم و رسمن کارم را در شرکت خودم آغاز میکنم. 

واقعیت این است که دارم با دوره تناوب یک سال زندگی میکنم. اما هرروز برای چهار پنج سال آینده ام برنامه ریزی میکنم. انگار نه انگار که هیچ وقت هیچ چیز آنطور که فکر میکردم پیش نرفته. 
یک مثالی در کتاب قرآن مدرسه داشتیم که کفار خانه هایشان را برروی آب میسازند، یا برروی باد میسازند یا یک چیزی شبیه به اینها، خلاصه پی و پایه ندارد و باد و باران می آید و قصرهای مجللشان را میبرد؛ من همانم. خوش خیالم. خوش بینم. 

بعد. فردا مامان و بابا می آیند و من تمام تلاشم را کردم که خانه را تا حد ممکن از وجود نوشیدنی های الکلی منزه کنم. خانه که منزه نشد، نتیجه اما این شد که کلی حرف برای نوشتن دارم، اما سرهم کردنشان بینهایت سخت شده. 
.
بعدتر. بعد از دو-سه روز گرمای سی و پنج، شش، هفت درجه دارد یک باران خنکی میبارد که نمیدانید. با کلی رعد و برق دلربا.