یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۴

خسته اما با لبخند

هفته گذشته را رسمن پشت میز کارم گذراندم. نه یک وعده غذا پختم نه هیچ کار دیگری کردم. مشکلی که کار کردن از خانه دارد این است که پایانی برایش نیست. کارهایی مثل بازاریابی یا تکمیل وبسایت هم نوعن برای من کارهای پایان ناپذیر و جذابی هستند. اگر قرار باشد یک مقاله بنویسم ده بار وسطش باید بلند شوم و چرخ بزنم و سر ساعت شش هم کار روزانه را تعطیل میکنم. اما بازاریابی در شبکه های اجتماعی میتواند مرا تا بعد از نیمه شب پشت میز کارم نگه دارد. فکر میکنم قضیه به همان ناشکیبایی برمیگردد که در پست های قبل گفتم.
علت دیگر پر کاری این روزهایم تعطیلی موقت کلاس آلمانیست. قبلش روزی سه ساعت  کلاس داشتم که با رفت و آمدش میشد روزی پنج ساعت. یک ساعت بدی هم بود که نه قبلش آدم به کاری میرسید نه بعدش. متاسفانه کلاسم از هشت روز دیگر دوباره شروع میشود. خوشبختانه بین ترم ها یکی دو ماه فاصله است و میتوانم یکی دو ماه در کار غرق شوم. 
یک کار خوبی که اینروزها کردم تزریق خودآگاه مقدار زیادی نظم به کارهایم بود. آرشیو آب خوردن های مالی و اداری درست کردم. و برنامه های مالی و بازاریابی و تولید محتوا و نگهداری و بروز رسانی وبسایت که در ذهنم داشتم، مکتوب کردم. مکتوب کردن افکار و احساسات کلن خیلی خوب است. مغز آدم یکجوری خالی میشود و جا باز میشود برای فکر کردن یا بهتر بگویم تمرکز کردن.
یک کتاب دارم میخوانم بنام ساده کردن زندگی*. از بهترین کتابهایست که خواندم. خوبی اش به سادگی و تاثیرگذاری پیشنهاداتش است. خیلی زیاد مرا یاد شیوه های مدیریت ژاپنی می اندازد نویسنده اش اما آلمانیست. شاید هم این دقت و سادگی رمز موفقیت مشترک ژاپنی ها و آلمانی ها باشد. منظور از سادگی هم عدم پیچیدگی ست و بیشتر به نحوه فکر کردن برمیگردد. 



هیچ نظری موجود نیست: