سه‌شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۹۴

قدم های اول

بدی شرکت یک نفره این است که وقتی آدم مرخصی باشد همه کارها تعطیل میشود. بعد هم که برمیگردد باید تا یک هفته گرد مرگ را از روی میز و کامپیوترش پاک کند و کم کم یاد خودش بیاورد که چکاره بوده و چه در سر داشته. من حالا آنجایم. 
مشکل دیگرش این است که همه کارها را باید تنهایی و به موقع انجام داد. همه کارها؟ نوشتن گزارشات مالیاتی، جهیدن از روی چاله چوله های قانونی، ثبت دقیق مخارج ماهانه، تهیه و نگهداری آرشیو مدارک، بازاریابی، معاشرت (نت ورکینگ)، بروز رسانی وبسایت و صفحات لینکدین و توییتر شرکت. نوشتن مقاله جهت اظهار وجود در شبکه های اجتماعی نام برده، پیدا کردن سرمایه گذار، دنبال کردن کنفرانسها و گردهمایی های مرتبط در شهرها و کشورهای دور و نزدیک. تولید گزارشات قابل فروش در آینده و همانطور که میبینید این لیست را میتوانم تا پایین صفحه همینطور کش بیاورم.
بعد مشکل اینجاست که نمیشود یکی از کارها را چسبید و تمام کرد و بعد رفت سراغ بعدی. این همزمانی و اولویت بندی شان خودش یک پروژه جداست که یک نیروی مجزا میطلبد. باور کنید. 
فعلن برای اینکه نظم ذهنیم دوباره برگردد ازین وبلاگ استفاده ابزاری کرده و بخش هایی از ذهن کاریم را هم اینجا بمعرض نمایش میگذارم باشد که کارگر افتد. 
همانطور که در مدرسه یاد گرفتیم، باید از نیمه پر لیوان شروع کرد. نیمه پر یک ماه بسته شدن در شرکت چه میتواند باشد؟ فاصله گرفتن از کار. فاصله گرفتن از کار اصولن چیز مفیدیست که آسان هم بدست نمی آید. البته استفاده از ابزارهایی مثل نرم افزارهای کنترل پروژه گاهی به فاصله گرفتن آدم ها از کار کمک میکند. حالا این فاصله چه ارزشی دارد؟ فاصله لازمه یک برنامه ریزی خوب است. تصویر بزرگ را فقط با فاصله میتوان دید. بدون دیدن تصویر بزرگ، تکه های ریز پازل هیچ وقت بدرستی کنار هم قرار نمیگیرند. 
خوبی فاصله این است که نکاتِ ساده ی از قلم افتاده را برای آدم بولد میکند. مثلن؟ فضای کار. یکی از مشکلاتی که من همواره در زندگی داشته ام این است که خیلی سخت خودم را بروز میدهم. از زندگی عشقی گرفته تا اجتماعی و کاری و همه و همه. الان بی اغراق میتوانم بگویم هفتاد درصد مغزم دارد با کارهای شرکت خورده میشود، درحالی که در خانه ام فقط یک بورد سفید کوچک گوشه اتاق نشیمن به کارم اختصاص دارد. از درون اشغال شده ام و در بیرون فقط یک نشانه کوچک از افکارم پیداست. حتی حالا که کم کم مجبور به بایگانی شده ام، تمام مدارک شرکت در چهارتا کاور مجزا چپانده شده و روی هم در یک جعبه مقوایی مخفی ست. چرا؟ نمیدانم. این متاسفانه مدلم است و برای غیرازین بودن باید تلاش کنم. با سید درین باره حرف زدم و قرار شد گوشه اتاق نشیمن را به کارم اختصاص دهیم. میز کار سفارش دادم و باید زون کن های بزرگ بخرم بچینم روی قفسه ای که بالای میزم وصل میکنم. باید یک پرینتر هم بخرم که کارهای اداری کمتر آزارم بدهد. خلاصه، دوباره دارم قدمهای اول را برمیدارم و اینبار سعی میکنم درست تر و آگاهانه تر باشند. 
.

۱ نظر:

Shayan Ghiaseddin گفت...

کاغذبازی‌های حسابداری و مالی... به نظرم کاری کشنده تر از این نیست!