tag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post3555325460642012645..comments2024-01-09T21:58:50.179+03:30Comments on نقطه سرخط: واویلاUnknownnoreply@blogger.comBlogger17125tag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-39800854408502206962010-11-28T15:00:50.686+03:302010-11-28T15:00:50.686+03:30:)))))))))))))))))))
لذت بردم رعنا
:*:)))))))))))))))))))<br /><br />لذت بردم رعنا<br />:*آزادهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-81460675009032592132010-11-25T11:44:30.986+03:302010-11-25T11:44:30.986+03:30فروغ: :) فدای تو
طلایه: شما یادتون نیمیاد، ولی من ...فروغ: :) فدای تو<br />طلایه: شما یادتون نیمیاد، ولی من اول دوم دبستان بودم نصف دفترام چسب مالی بود. میخواستی بازی کنی باهاشون، مامان می گرفت از دستت جیغ می زدی، من دلم می سوخت بهت می گفتم: فقط نیگا کن! میگفتی باشه. بعد می خواستی ورق بزنی جرواجر می شدR A N Ahttps://www.blogger.com/profile/00210744713812769536noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-78736133476523674942010-11-24T08:23:52.107+03:302010-11-24T08:23:52.107+03:30اوووووووووه! چه خبره اینجا! جا موندم که من!
خیلی ...اوووووووووه! چه خبره اینجا! جا موندم که من!<br /><br />خیلی دوست داشتم این پستتو رعنا جون! کلی حال کردم باهاش و کلی خاطره یادم اومدفروغnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-90827600987512553052010-11-24T00:49:21.447+03:302010-11-24T00:49:21.447+03:30حالی می کنیا...رفقای من رونقی دادن به اینجا!!حالی می کنیا...رفقای من رونقی دادن به اینجا!!طلایهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-23619682301456605132010-11-24T00:03:57.012+03:302010-11-24T00:03:57.012+03:30چرا غم انگیز بود آخه انقد آخرش؟!؟؟چرا غم انگیز بود آخه انقد آخرش؟!؟؟زهرهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-12382604232571026782010-11-23T22:44:59.563+03:302010-11-23T22:44:59.563+03:30ببین خواهری! هیچ به این فکر کردی که حالا با این آل...ببین خواهری! هیچ به این فکر کردی که حالا با این آلودگی هوا و تعطیلی همه جا دیگه نمی شه که بری کادو بخری؟؟ p: سالِ بعد که می نویسی براش اشاره کن که "یادته..." D;مهرداد شهابیnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-17572461145698911142010-11-23T22:17:02.782+03:302010-11-23T22:17:02.782+03:30بهبد، حسین، زبل خان، دانیال، طلایه، فرزانه، فاطمه،...بهبد، حسین، زبل خان، دانیال، طلایه، فرزانه، فاطمه، همه مرسی..:دی<br />طلایه: اگه می دونستم اینقدر ابراز احساسات میشه همیشه درباه تو می نوشتم فقط. <br />خاطره ای که سعیده اشاره می کنه حیاط خونه خاله بود که با بچه ها زیر آفتاب دور حوض جمع می شدیم. :دی<br />سعیده خانم و طلایه خانم: وقتی من پستو می نویسم معلومه خاطراتی رو درج می کنم که به نفع خودم باشه ;) همه چیو که اینجا نمی نویسن آخه <br />دانیال: :دی من هم سه سال و نیم از طلایه بزرگترم.کلن خواهر برادر خیلی خوبه. :)R A N Ahttps://www.blogger.com/profile/00210744713812769536noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-31633513619361195062010-11-23T21:58:28.027+03:302010-11-23T21:58:28.027+03:30آخی چه لطیف!یه پست خواهرانهآخی چه لطیف!یه پست خواهرانهفرزانهhttps://www.blogger.com/profile/15992821938888159877noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-46620745513470149252010-11-23T21:49:17.595+03:302010-11-23T21:49:17.595+03:30"چقدر ناراحت بودم از اینکه زود می میری" ..."چقدر ناراحت بودم از اینکه زود می میری" :)))))) <br /><br />خیلی قشنگ بود، چقدر خاطره یادته !!زبل خانnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-76004498246652485212010-11-23T18:50:11.105+03:302010-11-23T18:50:11.105+03:30الان که دوباره خوندم دیدم کلی آبروریزی کردیاااا!! ...الان که دوباره خوندم دیدم کلی آبروریزی کردیاااا!! ( مامانی ببقشید و چنگم گیر کرد لای موهاش ،...) خدایی یادم نمیاد کتاباتو پاره کردماااا!<br /><br />راستی سعیده جونم! خیلی مرسی واسه تبریک!طلایهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-25263592278569934262010-11-23T16:03:09.080+03:302010-11-23T16:03:09.080+03:30وای دوباره و باز من اومدم وبلاگت رو خوندم و یادم ا...وای دوباره و باز من اومدم وبلاگت رو خوندم و یادم اومد قصه و خاطرات خودم، داوود هم 4 سال از من کو چکتره و اتفاقا متولد چند روز قبل! باقی داستان را هم که ما بچه های بزرگ خونه از بریم، داستان قشنگیه داستان کودکی... تو هم قشنگ اونو بازنویسی کردی، خیلی شبیه بود با این تفاوت که ما دو تا پسر بودیم و بسکتبال مشترکمون تو حیاط خونه بود و پینگ پنگ و دعواهایی که به قول مامان به قصد کشتن انجام می شد و اون شبی که سر داوود خورد به ستون آهنی و خونش بند نمی اومد و من هم ترسیدم<br />چقدر دلم تنگ شد، خیلی بیشتر!<br />چقدر من داوود رو دوست دارمدانیالnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-84921185532572540352010-11-23T15:45:25.994+03:302010-11-23T15:45:25.994+03:30هه!مرسی رعنایی! این جمله ی آخر چی بود آخه بچه؟!
ا...هه!مرسی رعنایی! این جمله ی آخر چی بود آخه بچه؟!<br /><br />ا!سعیده کدوم خاطره رو می گه!؟طلایهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-67710687658395652132010-11-23T09:16:53.122+03:302010-11-23T09:16:53.122+03:30فوق العاده بود!!
خوب منم آبجیشم دیگه!! خوب میخوام ...فوق العاده بود!!<br />خوب منم آبجیشم دیگه!! خوب میخوام تولد باشم!!فاطمهnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-62054401887334287732010-11-23T01:03:50.732+03:302010-11-23T01:03:50.732+03:30طلا ملا! تولدت مبارک باشه:* تازه یه سری خاطره رعنا...طلا ملا! تولدت مبارک باشه:* تازه یه سری خاطره رعنا تعرف کرده اینجا ننوشته نمدونم چرا! می گه یادم رف! البته منم اگه بودم موقع نوشتن یادم می رف اون خاطره رو!:):*S A E E D E Hhttps://www.blogger.com/profile/09598770942237892692noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-27429359987867903222010-11-23T00:14:38.441+03:302010-11-23T00:14:38.441+03:30واقعا از این نوشته لذت بردم.
با اینکه هیچ وقت خواه...واقعا از این نوشته لذت بردم.<br />با اینکه هیچ وقت خواهر و برادری نداشتم که این چیزها رو حس کنم! اما از بس واقعی نوشته بودی که تک تکش رو حس کردم<br />مرسی برای این مروربهبدhttp://obje.wordpress.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-77664275369317330602010-11-22T23:56:01.706+03:302010-11-22T23:56:01.706+03:30خیلی ناز نوشته بودی همین!
شاد باشین پیش هم :)
یه...خیلی ناز نوشته بودی همین!<br /><br />شاد باشین پیش هم :)<br /><br />یه دونه هم من اضافه می کنم به گمونم البته!<br /><br />یادته رتبه کنکور ارشدت چند شده بود، بعدش فک می کردی چرا ریاضی رو بالاتر نزدی! :پیs3mhttps://www.blogger.com/profile/02448546726664079660noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-6455722724872997036.post-2143400899536205142010-11-22T23:33:23.379+03:302010-11-22T23:33:23.379+03:30خیلی قشنگ نوشتین
از وبلاگ طلایه اومدم یهو اینجا
من...خیلی قشنگ نوشتین<br />از وبلاگ طلایه اومدم یهو اینجا<br />منم یه داداش دارم همسن خودمه ، خیلی چیزای این نوشته برای من هم اتفاق افتاده<br />عالی بودحسینnoreply@blogger.com