سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۹۰

هیچ عشقی به مونیخ نمی رسد

مونیخ از آن شهرهای پدر-مادر دار است. به مراتب به کلیشه یک شهر اروپایی نزدیک تر است. ترش را دارم نسبت به پاریس و مارسی می گویم لابد. خیابان ها و کافه هاش گل و گشادتر است. خانم ها به طرز محسوسی چاق ترند. مردهاش بلندقدترو جذاب ترند. خیابانها تمیزتر است. تعریف ماشین و خیابان به آنچه من قبلتر بلد بودم نزدیک تر است. می دانید؟ کلن آن چهره وحشی و کمی ترسناک که یک شهر در تعریف من باید داشته باشد، در مونیخ می شود پیدا کرد. پاریس به کل فاقد چنین چهره ایست. همین رویایی ش می کند خیلی. آدم در خیابان ها که راه می رود انگار در یک موزه بزرگ قدم می زند، بعد حس می کنی تو هم بخشی از همان موزه ای. انگار می روی می نشینی توی آسمان خودت را و خیابان ها را با هم نگاه می کنی. من یک هارمونی قوی حس می کنم بین آدم ها و خیابان های پاریس. من البته آدم خل و چلی هستم. می دانید که. مونیخ اما موزه نیست. شهر است. بزرگ و دوست داشتنی و زیبا. شهری که آدم گم می شود تویش، حل می شود..
.

۴ نظر:

ناشناس گفت...

پسندیدم!
شما مگه مونیخی؟

R A N A گفت...

درحال حاضر بعله. جای دوستان خالی

Ehsan گفت...

منم تو باواریا هستم :)

R A N A گفت...

ااا... سلام به همه مردم خوب باواریا! خوشم آمد از شهرتان. شاید کوچ کنم کلن آن طرف ها..